هرزه کوچولوی ضعیف[آخر p16]
ی هفته از مرگ ا/ت میگذره...
افراد ویلا همه تو شکن هنو از همه بیشتر مایکی که مثل مرده متحرک میمونه
میتسویا چندباری به گوشی ا/ت زنگ زده اما ا/ت جواب نمیده پس تصمیم میگیره به مایکی زنگ بزنه
صدای بوق زدن تلفن...
میتسویا:الو مایکی؟
مایکی: بله (سرد)
میتسویا:چرا هرچی به ا/ت زنگ میزنم جواب نمیده چیزی شده؟؟ (نگرانی)
مایکی کمی مکث میکنه و میگه..
میتسویا نمیدونم چطور بهت بگم...
میتسویا:چیشدهه بگو دیگهه(نگرانی بیشتر)
مایکی:ا/ت..ا/ت مرده میتسویا سریع برگرد ژاپن..(سردههه)
میتسویا همون لحظه شوکه میشه و گوشی از دستش میوفته اما خیلی سریع خودشو جم و جور میکنه و با اولین پرواز برمیگرده ژاپن
عین روانیا وارد ویلا میشه انگار که کل دنیارو رو سرش خراب کردن
حیرون وارد اتاق ا/ت میشه بدون اینکه هیچی به افراد ویلا بگه
وقتی وارد اتاق ا/ت شد اول میره سراغ اون کتابی که همیشه ا/ت دستش بود اونو بر میداره که یدفه یه نامه از داخل کتاب میوفته رو زمین نامه رو بر میداره و شروع میکنه ب خوندن...
بعد از خواندن نامه...
میتسویا:مایکیییییییی (داددددددد عربدهههههه)
سریع از پله ها عین وحشیا میاد پایین و مایکی زیر مشت و لگد میگیره...
چطور تونستتیییییی (داددد) اخه منو باش که ا/ت و دست توعه عوضی سپردم نمیدونستم انقد حرو...
میتسویا هنو حرفشو تموم نکرده بود که سانزو از پشت دوتا تیر به سمتش شلیک میکنه و گلوله ها مستقیم به قلب میتسویا اصابت میکنه...
و میتسویا میوفته رو زمین و... (مرگ)
مایکی:سانزو چه غلطی کردیییییی(عربده های وحشیانه)
سانزو:هیچ کس حق نداره به خدایی که من می پرستمش توهین کنه یا کتکش بزنه...(حالت روانی بودن)
ویو اون دنیا...
و لحظه ای که همه منتظرش بودیممم..
میتسویا و ا/ت باهم ملاقات میکنن
ا/ت: می.. میتسویا پس تو اومدی:)🙂
میتسویا ا/ت و بغل میکنه و این جمله رو میگه...
معلومه که اومدم و دیگه ام تنهات نمیذارم دیگه لازم نیس نگرانش باشی خانم کوچولو؛)))✨🙂
و پایانننننن😑😂
افراد ویلا همه تو شکن هنو از همه بیشتر مایکی که مثل مرده متحرک میمونه
میتسویا چندباری به گوشی ا/ت زنگ زده اما ا/ت جواب نمیده پس تصمیم میگیره به مایکی زنگ بزنه
صدای بوق زدن تلفن...
میتسویا:الو مایکی؟
مایکی: بله (سرد)
میتسویا:چرا هرچی به ا/ت زنگ میزنم جواب نمیده چیزی شده؟؟ (نگرانی)
مایکی کمی مکث میکنه و میگه..
میتسویا نمیدونم چطور بهت بگم...
میتسویا:چیشدهه بگو دیگهه(نگرانی بیشتر)
مایکی:ا/ت..ا/ت مرده میتسویا سریع برگرد ژاپن..(سردههه)
میتسویا همون لحظه شوکه میشه و گوشی از دستش میوفته اما خیلی سریع خودشو جم و جور میکنه و با اولین پرواز برمیگرده ژاپن
عین روانیا وارد ویلا میشه انگار که کل دنیارو رو سرش خراب کردن
حیرون وارد اتاق ا/ت میشه بدون اینکه هیچی به افراد ویلا بگه
وقتی وارد اتاق ا/ت شد اول میره سراغ اون کتابی که همیشه ا/ت دستش بود اونو بر میداره که یدفه یه نامه از داخل کتاب میوفته رو زمین نامه رو بر میداره و شروع میکنه ب خوندن...
بعد از خواندن نامه...
میتسویا:مایکیییییییی (داددددددد عربدهههههه)
سریع از پله ها عین وحشیا میاد پایین و مایکی زیر مشت و لگد میگیره...
چطور تونستتیییییی (داددد) اخه منو باش که ا/ت و دست توعه عوضی سپردم نمیدونستم انقد حرو...
میتسویا هنو حرفشو تموم نکرده بود که سانزو از پشت دوتا تیر به سمتش شلیک میکنه و گلوله ها مستقیم به قلب میتسویا اصابت میکنه...
و میتسویا میوفته رو زمین و... (مرگ)
مایکی:سانزو چه غلطی کردیییییی(عربده های وحشیانه)
سانزو:هیچ کس حق نداره به خدایی که من می پرستمش توهین کنه یا کتکش بزنه...(حالت روانی بودن)
ویو اون دنیا...
و لحظه ای که همه منتظرش بودیممم..
میتسویا و ا/ت باهم ملاقات میکنن
ا/ت: می.. میتسویا پس تو اومدی:)🙂
میتسویا ا/ت و بغل میکنه و این جمله رو میگه...
معلومه که اومدم و دیگه ام تنهات نمیذارم دیگه لازم نیس نگرانش باشی خانم کوچولو؛)))✨🙂
و پایانننننن😑😂
۱۲.۴k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.